Naser Momeni | ناصر مومنی

برای تو ..

ما بی تو خسته ایم... تو بی ما چگونه ای؟

من دَرد تو را زِ دست آسان ندهم...

خستگانت را شکیبایی نماند... یا دوا کن، یا بکُش یک‌بارگی!

و حالا ديگر هيچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد..

دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز

که هر کس دل به دریا زد، رهایی یافت.

و برای بوسیدن آفتاب تا می توانی روی نوکِ پنجه ی پاهایت بایست! چیزی به شب نمانده..

کوله بار

و تو هم روزى پير مى‌شوى امّا من پيرتر از اين نخواهم شد

روزگاری یک تبسم، یک نگاه خوش تر از گرمای صد آغوش بود..

و همه ی چشم هایی که تو را می بینند، کاش چشم های من بودند..

غلام چشم

نگفته‌ایم و ندانی که چیست در دلِ ما کفایت است بدانی که بی تو آشوب است..

#صلح

﮼تو‌ از‌ آنِ‌منی ﮼و‌ از‌ اینجا‌ جز‌ زمزمه‌های‌ عاشقانه ﮼نوایی‌ شنیده‌ نمی‌شود ﮼اگر‌چه‌ گه‌ گاه‌ اندوه‌بار ﮼اگر‌چه‌ گاهی‌ حزن‌آلود ﮼ولی‌ صدا‌،‌ آوای‌ عشق‌ است..

اگه تا ابد دلم واست تنگ بمونه چی؟

مجنون و پریشان تو اَم دستم گیر

ای عزیزِ نادیدنی! به من بگو که بر چشمانت چه می‌گذرد؟

مرا کیفیت چشم تو کافیست